شعور زندگی اجتماعی


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 140
نویسنده : جاذبه وب

شب سردي بود …. پيرزن بيرون ميوه فروشي زل زده بود به مردمي که ميوه ميخريدن …شاگرد ميوه فروش تند تند پاکت هاي ميوه رو توي ماشين مشتري ها ميذاشت و انعام ميگرفت … پيرزن باخودش فکر ميکرد چي ميشد اونم ميتونست ميوه بخره ببره خونه … رفت نزديک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبي بيرون مغازه که ميوه هاي خراب و گنديده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … ميتونست قسمت هاي خراب ميوه ها رو جدا کنه وبقيه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نميشد هم بچه هاش شاد ميشدن … برق خوشحالي توي چشماش دويد.
...ديگه سردش نبود !پيرزن رفت جلو نشست پاي جعبه ميوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد ميوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پيرزن زود بلند شد …خجالت کشيد ! چند تا از مشتريها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت ….
دوباره سردش شد ! راهش رو کشيد رفت … چند قدم دور شده بود که يه خانمي صداش زد: مادر جان …مادر جان ! پيرزن ايستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتويي لبخندي زد و بهش گفت اينارو براي شما گرفتم ! سه تا پلاستيک دستش بود پر از ميوه … موز و پرتغال و انار ….پيرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نيستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر ****
من … *مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن** **ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بي هيچ توقعي *…اگه اينارو نگيري دلمو شکستي ! جون بچه هات بگير ! زن منتظر جواب پيرزن نموند … ميوه هارو داد دست پيرزن و سريع دور شد …
پيرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن رو نگاه ميکرد … قطره اشکي که تو چشمش جمع شده بود غلتيد روي صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صداي لرزاني گفت : پير شي ننه …. پير شي ! خير بيبيني!
...هان که، در تصاويرحکاکي شده بر سنگهاي تخت جمشيد هيچکس *عصباني *نيست.
هيچکس *سوار بر اسب* نيست. هيچکس را *در حال تعظيم* نمي بينيد.
در بين اين صدها پيکر تراشيده شده حتي يک *تصوير برهنه* وجود ندارد.
اين ادب اصيل مان است:*نجابت -* *قدرت* - *احترام* - *مهرباني* - *خوشرويي**…*


بيخودي پرسه زديم صبح مان شب بشود 
 بيخودي حرص زديم سهم مان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا برديم و قسم ها خورديم 
ما به هم بد کرديم ما به هم بد گفتيم
ما حقيت ها را زير پا له کرديم 
چقدر حظ برديم که زرنگي کرديم
روي هر حادثه اي حرفي از پول زديم 
از شما مي پرسم که، که را گول زديم؟؟




نظر شما غیر از اینه

 




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com