وعده ی گرم تو


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 14 آذر 1394
بازدید : 135
نویسنده : جاذبه وب

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد، هنگام

بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی

می داد.
از او پرسید: آیا سردت نیست؟

نگهبان پیر گفت: چرا ای پادشاه؛ اما لباس گرم ندارم

و مجبورم تحمل کنم.

پادشاه گفت: من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباسهای

 گرم مرا را برایت بیاورند...

نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد؛

اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.

صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند،

در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود: ای پادشاه من

 هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم؛

                      اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد!!!

 




مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان جاذبه و آدرس webattraction.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com