از تب تا به یخ
از گم شدن تا به رسیدن
زیر پا زمزم و بر اقبال تیپا زدن
پس کو؟اکسیر تکامل من
خوشه خوشه جوانی
درو شدن به پای پیری
باشد این،تاریخ و جغرافیایِ انسانی
تو گیوه پوش
نخواهم،باشد؛سیاهی ننوش
یاخته های عشق،همیشه در جریان
قطار بی سوادمن، سوار بر ریل زمان
دروغ بند نیستم
پابند،چرا؟هستم
در دورهای دور به انتظارت
همیشه نشستم
که روزی تو را
تو ای رویا
در زمستانی زیبا
لمس کنم شهوت حضورت را