آري همه ساله با فرارسيدن نيمه خرداد بي اختيار به ياد کلام شيواي امام خميني ميافتيم:
انتظار فرج از نيمه خرداد کشم...
و او نميدانست زماني را که انتظار او با تنها گذاشتن ما به پايان ميرسد، بار سنگيني را تا آخر عمر بر دوش ما خواهد گذاشت.
خدايا سايه اي رفت از سر...
در
آستانه نيمه خرداد سال 1368 اتفاقي رخ داد که غوغايي در دل مردم ايران بر
پا کرد، زلزله اي عظيم در دل هاي مردمي که عاشقانه گوش به فرمانش بودند،
همان زمان بود که بعض ها ترکيد و سر تا سر ايران و جهان که با نام و پيام
امام راحل آشنا بودند، يکپارچه گريست. چرا که يار هميشه انقلاب، آن بزرگ
مرد تاريخ، آن نجات دهنده بشريت از جهالت و ظلمت، به ملکوت اعلي پيوسته و
ياران خود را در فراق خويش گريان و پريشان گذاشته بود.
آن
بزرگمرد رفت و پيامش براي ما به يادگار ماند: «من با دلى آرام و قلبـى
مطمئن و روحى شاد و ضميرى اميدوار به فضل خدا از خدمت خـواهران و برادران
مرخص و به سـوى جايگاه ابــدى سفر مى كنـم و به دعاى خير شما احتياج مبرم
دارم و از خداى رحمن و رحيـم مى خـواهـم كه عذرم را در كوتاهى خدمت و قصـور
و تقصير بپذيـرد و از مـلت امـيدوارم كه عذرم را در كـوتاهى ها و قصـور و
تقصيـرها بـپذيـرنـد و بـا قــدرت و تصميـم و اراده بــه پيش بروند.»امام
رفت، اما راه و يادش جاودانه است، او حقيقت بود و حقيقت هميشه زنده و فنا
ناپذير است و به راستي که او حقيقت هميشه زنده تاريخ است.
ساعت
20/22 روز شنبه سيزدهم خرداد ماه سال 1368، قلب بزرگمردي از مردان خدا از
کار ايستاد، قلب انساني که خورشيد بر نور وجودش سر ميسايد و آسمان به
پاسداشت عظمتش خاکبوس پايش بود، بزرگمردي از سلاله زهراي اطهر سلام الله
عليها که نرمي صداي ملکوتي اش گوش زمان را نوازش ميداد و شعاع سيماي
نوراني اش، روشنگر راه زندگي بود.
خدايا سايه اي رفت از سر...
او
تمام هستي اش را براي تحقق هدف ها و آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي گذاشته
بود، او تمام عمرش را براي جلب رضاي خدا صرف کرده بود و قامتش را جز در
برابر خداوند بزرگ، در مقابل هيچ قدرتي خم نکرده بود، بزرگمردي که زندگي اش
دفتري بود گشوده براي پيمايش راه سعادت و پويش طريق کمال، مردي به وسعت
همه تاريخ و به گستره همه حقيقت هاي هستي.
خدايا سايه اي رفت از سر...
حال
لحظه وصال آن بزرگ مرد فرا رسيده بود و بايد روح خدا به خدا ميپيوست. آن
بزرگ مرد در حالي که در ساعات آخر عمرش، طمأنينه و آرامشي ملکوتي داشت و
مرتباً شهادت به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اکرم (ص) را زمزمه ميکرد، به
ملکوت اعلي پيوست.
و اين گونه خبر رحلت ملکوتياش در
سراسر ايران طنين انداز شد؛« بسم الله الرحمن الرحيم. انا لله و انا اليه
راجعون. روح بلند و ملکوتي پيشواي مسلمانان جهان حضرت امام خميني (ره) به
ملکوت اعلي پيوست....»
آري حضرت امام خميني، آن ابرمرد،
آن بت شکن تاريخ ايران، با دلي آرام و قلبي مطمئن و ضميري شاد … به ملکوت
اعلي پيوست تا بغض ها در گلو شکسته و اشک ها در چشمان عاشقاناش جاري شود.
وصاياي امام(ره) به رهبر انقلاب در بيمارستان
آنچه
در پي ميآيد خاطرهاي از رهبر معظم انقلاب اسلامي آيتالله خامنهاي
درباره توصيه امام خميني(ره) به ايشان است؛ توصيهاي كه همچنان براي امروز
ما درسآموز است:
بهار سال ، روزى را كه امام (ره) در
بستر بيمارى بودند، فراموش نمىكنم. ايشان دچار ناراحتى قلبى شده بودند و
تقريباً ده، پانزده روزى در بستر بيمارى بودند.
در آن
زمان من در تهران نبودم. آقاى حاج احمد آقا به من تلفن كردند و گفتند
سريعاً به آنجا بياييد؛ فهميدم كه براى امام(ره) مسألهاى رخ داده است.
آناً حركت كردم و پس از چند ساعت طى مسير، خود را به تهران رساندم. اولين
نفر از مسؤولان كشور بودم كه شايد حدود ده ساعت پس از بروز حادثه، بالاى سر
ايشان حاضر شدم.
خدمت امام(ره) رفتم و هنگامى كه نزديك
تخت ايشان رسيدم، منقلب شدم و نتوانستم خودم را نگهدارم و گريه كردم.
ايشان تلطف فرمودند و با محبت نگاه كردند. بعد چند جمله گفتند كه چون كوتاه
بود، به ذهنم سپردم؛ بيرون آمدم و آنها را نوشتم.
در
آن لحظاتي كه امام(ره) ناراحتى قلبى پيدا كرده بودند، ايشان انتظار و
آمادگى براى بروز احتمالى حادثه را داشتند، بنابراين مهمترين حرفى كه در
ذهن ايشان بود، قاعدتاً مىبايد در آن لحظهى حساس به ما مىگفتند. ايشان
فرمودند: «قوى باشيد، احساس ضعف نكنيد، به خدا متكى باشيد، «اشدّاء على
الكفّار رحماء بينهم» باشيد، و اگر با هم بوديد، هيچكس نمىتواند به شما
آسيبى برساند».