مینیمالیسم و ادبیات داستانی
(بخش نخست)
در دههی ۱۹٦۰ میلادی جنبش مینیمالیسم در بیشتر هنرها از موسیقی و ادبیات تا هنرهای تجسمی رخنه کرد و شکل ویژه و منحصربهفرد خود را یافت و در ادبیات داستانی به نوع داستان کوتاه در آمد. از مهمترین ویژگیهای این نوع داستان کوتاه میتوان پیرنگِ (طرح) (۱) ساده، زمان و مکان محدود و استفاده از گفتوگو را نام برد.
«سامرست موام» (۲) زمان پیدایش داستان کوتاه (۳) را تا انسانهای اولیه که گرد آتش مینشستند و حادثهی عجیبوغریبی که دیدهاند را تعریف میکردند بهعقب میبرد، زمانی که وی آن را «ظلمت زمان» میخواند و ادامهی آن را تا نقالی در مشرقزمین و حکایتهای فناناپذیر «هزار و یک شب» میآورد، اما داستان کوتاه را به عنوان یک نوع (۴) ادبی مربوط به سدهی نوزدهم میداند: «گمان میکنم فقط در سدهی نوزدهم بود که داستان کوتاه رواج یافت. رواجی که سبب شد داستان کوتاه یکی از انواع مهم تولید ادبی شود.» [۷- برگ ۳۲۱]
در چند سدهی پیش – سدهی شانزدهم تا هیجدهم میلادی- در اروپا به روایتها و حکایتهای منثور داستانی را که شخصیتها یا کنشهایشان معرف زندگی روزمرهشان بود «نوول» (۵) میگفتند. [۴- برگ ۱۷] اما واژهی داستان کوتاه و تعریف آن به سال ۱۹۳۳ میلادی بازمیگردد که در ضمیمهی فرهنگ آکسفورد رسمن به عنوان محصولی ادبی وارد واژگان خوانندگان انگلیسی زبان شد. [۴- برگ ۳]
دههی ۱۹٦۰ میلادی، زمانی که دنیای مدرن سنگش به در بسته خورده بود، هنر و دیگر پدیدههای اجتماعی به دنیای جدید پا گذاردند که امروز با واژهی «پسامدرن» شناخته میشود. در همان دهه بود که هنر داستان کوتاه مینیمالیسم در ادامهی داستانهای کوتاه یک صد ساله، جای خود را باز کرد. رسیدن به یک مشخصه و اصل واحد در مینیمالیسم داستانی کاری ناشدنی مینماید، زیرا مینیمالیسم ادبیات داستانی را با معانی متعددی خواندهاند: «کوتاهنویسی»، «داستانِ کوتاهِ کوتاه». از طرفی «آثار پدیدآمده مینیمالیستی در جهان آنقدر با هم متفاوت است که کمتر میتوان اصلهای متباینی در آنها یافت. به همین دلیل این داستانها اغلب کمتر شبیه به هم در میآیند.» [۲– برگ ۳٦] دنباله . . .
دشمن دانا یلندت میکند بر زمینت میزند نادان دوست
اینترنت افزون بر سودهایی که دارد این زیان را دارد که جهلگستری را نیز آسان کرده است! و بسیاری نیز متاسفانه بدون اندیشیدن یا بررسی، هر چه بهدستشان میرسد، پخش میکنند و از دیگران نیز میخواهند همین کار را بکنند!
در این جا با نمونهای از این آگاهیرسانیهای نادرست آشنا شوید.
باور به «نحوست تربیع» و تأثیر آن بر آثار ادبی و هنری
(بریدن گوشهای از سند برای ازبینبردن شكل چهارگوشِ آن)
كسانی كه مستقیمن با اسناد تاریخی سروكار دارند، احتمالن بریدگی گوشهی سمت راست پایین برخی از اسناد توجهشان را به خود جلب كرده است. هدف این گفتار، ارایهی پیشینه و ریشهیابی این موضوع، و سیر تحول شكل این پدیده در اسناد تاریخی است. ما همچنین كوشیدهایم گسترش این اندیشه در دیگر هنرها را بهاجمال مورد بررسی قرار دهیم.
در میان سندپژوهان معاصر، هریبرت بوسه در بررسی فرمانهای صفوی این موضوع را مورد توجه قرار داده و به نقل از شاردن این امر را خرافی و نشان از نقص در همهی امور دنیوی میداند. وی سپس میافزاید كه «ما هیچ توضیحی نداریم كه به این مطلب اضافه كنیم.»
اما این سنت پیشینهای درازتر از دورهی صفوی دارد و با یك بررسی كوتاه میتوان این اندیشه را در اسناد پیش و پس از دورهی صفوی نیز ردیابی كرد. افزون بر اشارهی ضمنی ابوریحان بیرونی، كهنترین منبعی كه بهصراحت به این موضع اشاره دارد، كتاب ارزشمند دستور دبیری (سدهی ششم) است: «و چون درخواهد نبشتن، اگر یك گوشهی پایان كاغذ قدری بیاندازد تا شكل مربعی باطل شود. كی تربیع شكل نحوست است.»
مؤلفان دستورالكاتب و نفایسالفنون (سدهی هشتم) نیز صریحن بر برش گوشهای از سند برای ازمیانبردن شكل چهارگوشِ آن تأكید كردهاند. در شعر شاعران بزرگ نیز نمونههایی از این اشاره را میتوان یافت. از جمله در این بیت مولانا و اشارهی ظریف او به گرفتن گوشه: دنباله . . .
دو قرن سکوت زبان فارسی یا دو قرن غیبت کاغذ؟
در تیرماه امسال برای شرکت در چهارمین همایش سالانهی "انجمن نسخههای خطی اسلامی" (TIMA)، که من عضو کمیتهی تصحیح و انتشار آن هستم، به کمبریج رفتم. سخنرانی خود را با عنوان «کتابشناسی متنهای چاپی در ایران» بهصورت پوستر ارایه کردم. پس از پایان همایش، بیفاصله راهی آکسفورد شدم تا در همایش دیگری که بخش ایرانشناسی دانشگاه آکسفورد با همکاری دانشگاه لیدن با عنوان «خیزش یا طلوع زبان فارسی» (The Rise of Persian Renaissance) برگزار میکرد، شرکت جویم. موضوع سخنرانی من «سنّت شفاهی آموزش در سدههای نخستین و نقش سماع و عرض و مقابله در تصحیح متنها» بود. در سالهای گذشته به دلیل مطالعههای پراکندهای که دربارهی مباحث نسخهشناسی ــ بهویژه کاغذ که عنصر اصلی در تولید نسخهی خطی است ــ داشتم، به مسالهای پی بردم که به نظرم بدیع مینمود، ولی نمیخواستم آن را بدون پشتوانهی مطالعاتی گسترده مطرح کنم. حضور در همایش «خیزش زبان فارسي» در آکسفورد، فرصتی بود که نخست این فرضیه را در یک مجمع علمی خارج از کشور طرح کنم. نمیدانم تاکنون کسی این مساله را پیش از این جایی نوشته یا گفته، از این رو اگر حرف قابلی باشد برای نخستین بار است که مطرح میشود. دنباله . . .
از عاشقانه تا مادرانه، از غزل تا روایت
(دربارهی سیمین بهبهانی)
اگر انقلاب مشروطیت را آغاز بیداری ایران از گذر آشنایی با مدرنیته یا تجدد بدانیم، دگرگونی نثر، تولد شعر نو، و پدیداری رمان و داستان کوتاه به مفهوم امروزی را هم رویدادهایی انقلابی میبینیم که پایهگذار ادبیات مدرن ایرانند.
در این دورهی صد ساله در میان شاعران زن سه تن نامآورترینند: پروین اعتصامی، سیمین بهبهانی، و فروغ فرخزاد. مقایسهی این سه موضوع مقالههایی {از میهن بهرامی و پرتو نوریعلا در نیمهی دیگر. جلد ۲. شمارهی ۱. ۱۳۷۲} بوده است. در این نوشته محور سیمین بهبهانی است، اما بهناگزیر به دو دیگر بهویژه پروین اعتصامی هم پرداخته میشود. تصویر ماندگار این سه شاعر زن نامدار در ذهن من تصویر دو دختر و یک مادر است و اشاره به آن در همین آغاز از این روست که نقطهی آغاز تامل من در موضوع این نوشته بوده است.
پروین چند ماهی پس از انقلاب مشروطه (۱۲۸۵ش) به دنیا میآید؛ به یمن داشتن پدری آزادیخواه و اهل ادب فرصت آشنایی با خواستههای انقلاب و نیز ادبیات کلاسیک را مییابد؛ و در عمری ناکام و ناتمام که در اختناق رضا شاهی به پایان میرسد، بیاعتنا به گرایشهای پیدا و ناپیدای نو در شعر، همهی ذوقش را در پروراندن مضمونهای اخلاقی، عرفانی و اجتماعی در قالبهای کهن به کار میگیرد. دنباله . . .
دلشورههای واژهسازی
سیدعباس سیدمحمدی خواسته است که دربارهی واژهسازی بحث کنیم. متاسفانه سرم خیلی شلوغ است و نمیرسم وارد بحث مفصل بشوم. دو سه روز پیش هم سیدمحمدی در نظری که پای نوشتهی پیشین من دربارهی ریشهشناسی عامیانه گذاشته، نظر داریوش آشوری را دربارهی کارهای دکتر حیدری ملایری نقل کرده است. از این رو میخواهم کمی به این دو مطلب بپردازم. نخست سخن سیدمحمدی را که در وبلاگش نوشته، نقل میکنم:
«ممکن است آن استاد در زمینهی ساختارهای زبانی بسیار کار کند و اطلاعات واژگانی و ریشهشناسی و دیگر اطلاعات زبانیاش از زبانهای ایران باستان قابلتوجه باشد، ولی واژهسازیاش غیرشفاف و بدون بخت قبول باشد، مانند استاد دکتر محمد حیدری ملایری، که واژهی "دیسول" را در برابر فرمول میسازد، و واژهی "نپاهشگاه" را در برابر رصدخانه میسازد (بهراستی، چه ضرورت ادبی یا زبانی یا علمی برای برساختن واژهای بهجای «رصدخانه» هست؟) و واژهی "هموگش" را در برابر equation / معادله میسازد. ... دنباله . . .
نگاهی تازه به دیرینگی زبان فارسی
و تأثیر آن
بر ادبیات عربی دورهی جاهلیت
دستنویس مقالهی مهم و روشنگرانهی زیر را استاد تُردیبانو بردییوا در سال ۱۳۷۴ به من سپرد تا پس از برگردان به فارسی در ایران منتشر کنم. من نیز آن را در نخستین شمارهی «مجموعه مقالههای پژوهشهای ایرانی» (سال ۱۳۸۰، برگهای ۵۳ تا ۵۹) منتشر کردم. از آنجا که این گفتار تاکنون در اینترنت منتشر نشده بود، آن را با ویرایش دوباره و اندکی کوتاهکردن در دسترس علاقهمندان میگذارم. این ویرایش فقط شامل نثر مقاله میشود و محتوای آن تغییری نکرده است.
این مقاله زمان پیدایش زبان فارسی را تا چند سده به عقب میبرد و نقضکنندهی فرضیهی پیدایش زبان فارسی در سدههای نخستین پس از اسلام است. توجه به این مقاله و مقالههای گوناگون دیگر در این زمینه، نشان میدهد که دادن هویت عربی به هر واژه و ترکیبی که ساختاری عربیمآب دارد، همواره درست نیست و بسیاری از واژههایی که عربی دانسته میشوند، دارای ریشهای در زبانهای ایرانی و دیگر زبانهای متداول در بینالنهرین باستان دارد. این مقاله همچنین نشانگر نفوذ فراوان زبان فارسی در شبهجزیرهی عصر جاهلی است و نشان میدهد که آمیختن این زبانها و بهویژه تأثیرپذیری زبان عربی از زبان فارسی، مدتها پیش از آمدن اسلام آغاز شده است.
یادآوری این نکته نیز ضروری است که اصطلاح «جاهلی» در سراسر این گفتار برای تحقیر و تخفیف به کار برده نشده و صرفن یک اصطلاح متداول و شناختهشده برای دوران پیش از اسلام در شبهجزیره است. (م) دنباله . . .
قلط املاعی
به جز مردم لاابالی و بیمبالات، هیچکس نیست که پیش از بیرونرفتن از خانه و گامنهادن در کوچه دستکم روزی یک بار، خود را در آیینه نبیند و وضع سر و لباس و کفش و کلاه خود را تحت مراقبت نیاورد، و ایرادها و بینظمیها و آشفتگیهای شکل ظاهر خویش را بهشکلی بر طرف و درست نکنند.
چرا ؟ برای آن که انسان، در ذات خودخواه است و خود را از هیچکس کمتر و پستتر نمیشمارد، و بر او بسی ناگوار است که با اندامی ناساز و شکل و ریختی منکر در برابر دیگران جلوه کند و دیگران در ظاهر او عیب و نقصی قابلسرزنش و خردهگیری ببینند و بر او بخندند. این توجه و دقت در رفع عیبهای ظاهری به هر نظر که تعبیر شود، به شرط آن که به حد خودآرایی و ظاهرسازی نرسد، ستودنی است. چه برای انسان دردی بدتر از آن نیست که مورد عیبجویی هرکس و ناکس قرار گیرد و به علت عیبی که رفع آن بسیار آسان بوده، انگشتنمای این و آن واقع شود. اما شگفت در اینجاست که غالب همین مردم که برای رفع عیبجویی دیگران، در حفظ ظاهر گاهی از حد اعتدال نیز گام فراتر میگذارند، هر روز در گفته و نوشتهی خود، مرتکب هزار غلط انشایی و املایی میشوند و متوجه نیستند که به علت نوشتن نادرست و بیاندام، تا چه حد مورد طعنه و ریشخند خاص و عامند و چون تأثر و تألّمی هم از این بابت ندارند بههیچروی درصدد رفع این عیب بزرگ نیز بر نمیآیند. دنباله . . .
دگرگونی های زبان فارسی
دگرگونی یکم : اوستا دگرگونی دوم : ماد دگرگونی سوم : فارسی قدیم دگرگونی چهارم : پهلوی دگرگونی پنجم : پیدایش زبان دری دگرگونی ششم : آمیزش زبان دری با عربی
ما باید بدانیم که از نژاد ملت متمدنی بوده و هستیم، و یکی از آثار تمدن ما زبان ماست. متاسفم که هنوز واژههای فارسی که در کتابها و شعرها و در نزد صنعتگران و پیشهوران و برزگران ایران امانت مانده است، گرد نیامده و فرهنگ خوبی فراهم نیامده است. و همچنین در صرف و نحو و دیگر قاعده های این زبان شیرین و کهنسال و وسیع، کتابی که نتیجهی کوششهای شماری از دانشمندان مسلم باشد تدوین نشده است. از این سبب میگویند که زبان فارسی از زبان های غیرمستغنی و درجهدوم حهان است، و من مدعیام که اگر داد زبان فارسی را بدهند و همان زحمتهایی که در آرایش و گردآوری زبان عربی و فرانسه و غیره کشیده شده، دربارهی زبان فارسی کشیده شود، یکی از زبانهای درجهیک حهان خواهد بود. این سخن بگذار تا وقت دگر. فعلن مراد آن است که قدری دربارهی تاریخ زبان فارسی، تا اندازهای که برای خوانندگان سودمند تصور شود، گفتوگو کنیم. دنباله . . .
مسایل جامعهشناسی ادبیات در ایران
موضوعی كه دربارهی آن باید سخن بگوییم، كمی پیچیده است؛ یعنی مسالهی ادبیات جامعهشناسی! در ایران امروز ”جامعهشناسی ادبیات“ است. محصول بزرگ جامعهی ما در سطح بینالملل، ادبیات ماست. مساله كشوری مانند انگلستان، سیاست؛ آلمان، فلسفه و ایران ادبیات آن است. بنابراین اگر كاری برای این مساله انجام میشود باید جدی و دور از ندانمكاری و سردرگمی باشد. البته اینطور نیست كه فكر كنیم تنها در ایران سردرگمی دربارهی "جامعهشناسی ادبیات" وجود دارد. حتا در فرانسه هم گاهی نویسندگانی چهبسا مشهور پیدا میشوند كه به این مساله درست نپرداختهاند.
بهتر است در اینجا نخست به وضعیت موجود بپردازم. نخستین مشكلی كه در ایران دربارهی جامعهشناسی ادبیات داریم سوءتفاهم دربارهی آن است. این سوءتفاهم تنها در سطح افراد معمولی نیست، بلكه در حوزههای آكادمیك و حتا در وزارت علوم نیز وجود دارد. اكنون درسی در سرفصلهای درسهای جامعهشناسی در وزارت علوم به نام «جامعهشناسی در ادبیات» وجود دارد. این اسم «مصوب» غلط است زیرا ادبیات یك شاخهی هنری است و جامعهشناسی علم است. جامعهشناسی قاعدهها و روش خود را دارد و هنر نیز ضابطهها و نظم خود را. ما نمیتوانیم از كانت كه در دویست سال پیش، هنر را قاعدههای نظم احساسات و علم را قاعدههای نظم ادراكات تعریف میكند عقبتر باشیم. دنباله . . .
"پژوهش" و "جستار"
(دانشجو، دانشگاه و روزگار ما)
وقتی زندهیاد شاهرخ مسكوب در بیمارستانی در پاریس درگذشت و پیكر او را برای بهخاكسپاری به سرزمین محبوبش – ایران – آوردند، در برخی از شهرها، ازآنجمله در اصفهان، مراسمی در گرامیداشت یاد او برپا شد؛ و به قول «شهریار» «یك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود». در همان زمان دخترخانم جوانی كه در رشتهی زبان و ادبیات فارسی، از یكی از دانشگاههای معتبر دولتی مدرك «كارشناسی» داشت، از من پرسید: «شاهرخ مسكوب كی بود؟».
این پرسش ساده مرا بهیاد ماجرایی انداخت كه چند سال پیش یك دبیر باسابقهی ادبیات، كه او هم از همان دانشگاه مدرك لیسانس داشت، پس از سالها تدریس ادبیات فارسی و در شرف بازنشستگی، وقتی صحبت از حافظ خلخالی، حافظ غنی – قزوینی، حافظ خانلری، حافظ نیساری، حافظ سایه، ... در میان بود، حیرتزده پرسید: مگر حافظ یك دیوان بیشتر دارد؟
نمونههای دیگری هم هست. مثلن در اواسط مهرماه گذشته، دوستی كه در یك دانشگاه دولتی، نمیدانم در كدام رشتهی هنری، عكاسی درس میدهد، در مسیر بازگشت از دانشگاه، سری به محل كار من زد و ساعتی پیش من ماند. او میگفت پرسشنامههایی را به دانشجویان داده تا اطلاعات عمومی آنان را از مقولههای گوناگون ادبی و هنری محك بزند و لابد برنامهی درسیاش را بر اساس آن تنظیم كند. پاسخهایی را كه دانشجوها داده بودند حالا به یاد ندارم؛ اما یادم است كه گفت هیچكدام از دانشجویان اسم ساعدی و گلستان و چوبك و علوی را نشنیده بودند. دنباله . . .
مدیحهسراییدر ادبیاتفارسی
در نگاه نخست به شعرهای مدیح ممکن است كه خوانندهی عصر ما بگوید: چه سود از خواندن مجموعهای از تملق كه یاوهگویی حرّاف، و گیرم باذوق، نثار یكمشت قلدُر آدمكش و بیرحم در هشت صد سال پیش كرده است، به من چه كه امروز از زبان انوری بخوانم: گر دل و دست، بحر و كان باشد / دل و دستِ خدایگان باشد ولی چنین برخوردی، چندان خردمندانه نیست، زیرا شعر مدیح، گذشته از ارزشهای هنریای كه میتواند داشته باشد، یك ارزش اجتماعی و تاریخی عام نیز دارد كه رسیدگی به ژرفای آن ما را با گذشتهی اجتماعی ما، بیش از هر سندِ مستقیم تاریخی، آشنا میكند و اگر روزی بخواهیم تاریخ اجتماعی مردم ایران را قدری دقیقتر از آنچه تاكنون شناخته شده است، مورد بررسی قرار دهیم، كاوش در اعماق این مدیحهها بهترین زمینهی اینگونه مطالعات میتواند باشد. دنباله . . .
ویژگیهای یک ترجمهی خوب ادبی
از نظر همهی اهل فن، ترجمهی خوب و موفق ادبی آن ترجمهای است که بتواند به پرسشهای هفتگانهی زیر پاسخ مثبت بدهد: دنباله . . .
تاثیر ترجمه بر زبان و ادبیات فارسی
تحول آغازین ادبیات فارسی معاصر در چندین پژوهش مهم بررسی شده است. این پژوهشها که با نوشتههای ادوارد جی براون دربارهی گرایشهای ادبی معاصر آغاز شد، چندین پژوهش مهم دربارهی جنبههای خاص و عام ادبیات فارسی را درپیآورد. این پژوهشها نکتههای زیادی دربارهی روزنامهنگاری و ابداع مقالهی مطبوعاتی، نخستین تجربهها در زمینهی ادبیات داستانی، و کوشش برای بازآفرینی نمایشنامههایی به سبک اروپایی در فرهنگ ایرانی به ما آموختهاند. بااینحال، هنوز چندین پرسش مهم دربارهی این دوره بیپاسخ مانده است. این پرسشها تأثیر خاص ترجمهی ادبی و تأثیر اقتباس ادبی در تکامل ادبیات فارسی معاصر را مورد توجه قرار میدهند: دنباله . . .
تصویرپردازی در شعر و ادب فارسی
خانم آنه ماری شیمل که سالها استاد و صاحب کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاههای گوناگون بوده است، کتابهای متعددی در زمینهی ادب فارسی نگاشته است که یکی از آنها کتاب "زربفت دو رنگ" او است. این کتاب دربارهی تصویرپردازی در شعر و ادب فارسی است. خانم شیمل در این کتاب دانش وسیع خود را در شعر و ادب فارسی با ظرافت زنانه، لطافت طبع، نازکاندیشی و تیزبینی در هم آمیخته و کتابی فراهم آورده که هر پژوهشگر و دانشجوی شعر و ادب فارسی باید آن را در دسترس داشته باشد. دنباله . . .
غلطهای مشهور املایی و دستوری زبان فارسی
غلط مشهور در توصیف دو دسته به کار برده میشود:
دستهی نخست کسانی هستند که از رهگذر سالوسی و ریاکاری در زمرهی نیکمردان جای میگیرند. دربارهی این " کندمنماهای جوفروش " میگویند: فلانی غلط مشهور است، یعنی نان پرهیزکاری میخورد ولی "چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند".
دستهی دوم آن واژهها و عباراتی است که برخلاف حقایق تاریخی و یا آیین دستور زبان و صرف و نحو آن، بر زبانها جاری است.
اکنون به نمونههای گوناگون این غلطهای رایج در زبان فارسی که پرهیز از گفتن آنها بایسته است، دقت کنید : دنباله . . .
فردوسی در هالهای از افسانهها
برخی از دانشمندان و صاحبنطران نکتهسنج ایرانی و خارجی که بهویژه در ٨٠ سال گذشته به مطالعه و پژوهش دربارهی فردوسی، حماسهسرای بزرگ ایران پرداختهاند، بارها به این موضوع اشاره کردهاند که نویسندگان مقدمهی بایسنغری و برخی از تذکرهنویسان پیش از آنان، دربارهی زندگی و شخصیت فردوسی به افسانهسرایی پرداخته و داستانهای دروغ و خیالی و کودکانه جعل کردهاند و سپس از راه اینگونه کتابها، نادرستترین تصورات دربارهی فردوسی در ذهن مردم ایرانزمین راه یافته که گاه حتا برخی از پژوهشگران ایرانی و خارجی معاصر را نیز منحرف ساخته است. دنباله . . .
نقش انقلاب مشروطه در
پیدایش ادبيات نو كودكان و نوجوانان
ادبيات كودكان نه به عنوان يك "نهاد" بلكه به عنوان يك "مفهوم" در تاريخ ادبیات جهان و ایران وجود دارد. اما آن چيزی كه از سال ١٨۵٠م در دنيای غرب وجود دارد، اين است كه ادبيات كودكان پس از این زمان به نهاد مستقلی افزون بر خانواده و آموزش و پرورش تبديل گردیده است. نهادهای انسانی يعنی خانواده و آموزش و پرورش، ادبيات كودكان را در دل خود پرورش میدهند، ولی پس از آن ادبيات كودكان وارد مرحلهی ديگری میشود كه به آن مرحلهی "نهادهای پسابنيادين" يا ثانويه Secondary Institution میگويند كه حيات مستقلی دارد. و آن چيزی كه هم بهصورت مفهومی و هم بهشکل نهادین وارد جامعهی ايران شده است، از دورهی مشروطه است. در دورهی پيش از آن، ادبيات كودكان در ایران البته در چارچوب يك مفهوم سنتی وجود دارد، ولی پس از آن است که به مفهوم مدرن در جامعهی ايران آغاز به شكلگيری میكند و به عنوان بخشی از انديشه و تفكر دنيای غرب، رفتهرفته بهشکلی نهادین تاثيرات خود را بر جامعه ما میگذارد. دنباله . . .
زمینههای روانشناختی "تخلص" در شعر فارسی
شعر فارسی، به عنوان یکی از برجستهترین و گستردهترین آثار فرهنگِ بشری، همواره موردِ ستایش آشنایانِ این وادی بوده است. این شعر، همانگونه که در حوزهی مفاهیم و معانی ویژگیهایی دارد که آن را از شعر دیگر ملتها امتیاز میبخشد، در قلمرو ساخت و صورت هم از برخی ویژگیها برخوردار است که در ادبیّات جهان، یا بیهمانند است یا موردهای مشابه بسیار کم دارد. مانند ردیف ـ با وسعتی که در شعر فارسی دارد و با نقشِ خلاّقی که در تاریخِ شعرِ فارسی داشته است ـ در ادبیّات جهانی بیسابقه است (۱). برخی دیگر از ویژگیهای شعر فارسی نیز مشابه اگر داشته باشد، بسیار اندک است. در این یادداشت به یکی از ویژگیهای شعر فارسی میپردازیم و آن مسألهی «تخلّص» است که به این گستردگی و شمول، که در شعرِ فارسی دیده میشود. دنباله . . .
فارسیگویی فارسیزبانان
حیات زبان فارسی در كوچه و خیابان را میزان آشنایی و درك ما از این زبان رقم میزند. تابلوهای تبلیغاتی، دستنوشتههای پشت شیشهی مغازهها، پارچهنوشتههای سازمانهای گوناگون و مجموعهاعلانها و ابزاری كه برای اطلاعرسانی در سطح شهر، چند جملهی كوتاه را یدك میكشند، برآیند همان درك كلی مردم و مسوولان از زبان فارسی است. با مطالعه و تفكیك نوشتههای در و دیوار و مغازهها و خیابانها بهآسانی میتوانیم به دستهبندی قبیلههای زبانی گوناگون دست پیدا كنیم كه در آنها میتوان سطحهای زبانی صتفها و قشرهای گوناگون را بازشناخت. دنباله . . .
در آشپزخانهی زبان فارسی
(نگاهی به کاربرد فعل "خوردن" در زبان فارسی)
درنگی در زبان فارسی و گفتوگوی روزمرهی فارسیزبانان و نگاهی به شمار عبارتها و استعارههایی که در این زبان برای فعل «خوردن» و انواع خوراکیها به کار میرود، موجب شگفتی هر پژوهندهای میشود. گرچه میتوان حدس زد که در همهی فرهنگها استعارههایی در رابطه با خوردن و خوراکیها موجود باشد. لیکن خوردن و مسایل مربوط به آن، چنان با فرهنگ و زبان فارسی آمیخته شده است که میتوان ادعا کرد که حذف این استعارهها از زبان فارسی، ارتباط فارسیزبانان را با واقعیت مادی اگر نه گسسته، بلکه دستکم بهشدت مختل میسازد و شرح بسیاری از حالتهای روحی ـ روانی و موقعیتهای گوناگون اجتماعی را اگر نه ناممکن، دستکم بسیار محدود میکند. ذهن فارسیزبانان در موقعیتهای گوناگون و بسیار متفاوت زندگی روزمره، از عبارتهای ساختهشده از فعل "خوردن" استفاده میکند و ما برای نمایاندن دامنهی گستردهی این کاربرد، تنها نمونههایی از آنها را در زیر میآوریم : دنباله . . .